تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
سلام آقا مهدی .... خوبین شما ؟؟؟؟؟ ببخشید دیر اومدم .... جه خبرا ..... بازم مثه همیشه که عالی بود که ..... میسی
مرسی که به وبلاگم اومدی خیلی خوشحالم کردی ..... بازم از این کارا بکن ..... موفق باشی .... تا بعد
سلام ...
این شعرو دوست دارم زیااااد ...
آپم
سر بزنین خوشحال میشم ...
موفق و شاد و پیروز و همیشه عاااشق !
سلام دوست من
من این شعر رو خیلی دوست دارم ....
چیزهای زیادی میشه ازش فهمید ....
موفق باشی بای
سلام به آق مهدی گل ..... خوفی ؟؟؟؟؟ مرسی به وبلاگم اومدی ..... بازم از این کارا بکن
آخ آخ ببخشید آقا مهدی تو کامنت قبلی الفه آقا جا مونده بی احترامی نشه یه موقع .... ببخشید
کامنت قبلی هم من بودما !!!!
چرا آپ نمی کنی ؟؟؟؟ ما منتظریما ....
salam mahdi
mishe khodeto moarefi koni?
webloget kheili toopeeeee
be manam sar bezan
سلام خوبی
مرسییییییی که سر زدی ....
نه یادم نرفته ما مثل شما بی معرفت نیستتیم
عالی بود
بازم سر بزن