دیده ام سوی دیار تو ودر کف تو
از تو دیگر نه پیامی نه نشانی
نه به رَه پرتو مهتاب امیدی
نه به دل سایه ای ازرازنهانی
دشت تف کرده وبرخویش ندیده
نم نم بوسه باران بهاران
جاده ای گم شده در دامن ظلمت
خالی از ضربه پاهای سواران
توبه کس مهر نبندی ،مگرآندم
که زخودرفته، درآغوش توباشد
لیک چون حلقه بازو بگشائی
نیک دانم که فراموش توباشد
کیست آنکس که ترا برق نگاهش
می کشد سوخته لب در خم راهی؟
یا درآن خلوت جادوئی خامش
دستش افروخته فانوس گناهی
تو به من دل نسپردی که چوآتش
پیکرت را ز عطش سوخته بودم
من که در مکتب رؤیایی زهره
رسم افسونگری آموخته بودم
برتوچون ساحل، آغوش گشودم
در دلم بود که دلدار تو باشم
«وای برمن که ندانستم از اول
روزی آید که دل آزار تو باشم»
بعد ازاین ازتودگرهیچ نخواهم
نه درودی، نه پیامی، نه نشانی
زه خود گیرم ورَه برتو گشایم
زآنکه دیگرتونه آنی،تونه آنی
سلام مهدی جان ..... خوبی عزیز ؟؟؟؟؟؟؟ بازم مثله همیشه کارت عالی بود ...... ایشالله همیشه موفق باشی ((:
می خواستم ازت دعوت کنم که به سینما پارس بیای ..... امیدوارم از این وبلاگ گروهی ما خوشت بیاد ..... من منتظرتم تو سینما پارس ...... امیدوارم زیاد منتظرم نذاری ...... موفق باشی ..... فعلا تا بعد http://www.cinemapars.com
سلام ...
قشنگ بود ...
البته کاملا نفهمیدمش ...
آ
پ
م
...
سلام مهدی جان ..... خوبی عزیز ؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا کجایی ؟؟؟؟؟ من تو سینما پارس آپ کردم ولی هیچکی نیومده نظر بده ...... مااااااااااااماااااااااااااان ...... کجایی پس ؟؟؟؟؟
سلام این چه عکسهایی گذتشتی بی تربیت سایتت مشکل اخلاقی پیدا کردها